۱_چرا باید در انتخاباتِ کشوری که آزاد نیست شرکت کنیم؟
این موضوع نیز مانند سایر موضوعات، بستر طرح شبهات و جنگ روانی دشمنان شده و به موج سازی و موج سواری درباره آن میپردازند. آنچه موجب به ثمر نشستن این موج سواریها میشود، دروغ گویی و کتمان حقایق، در کنار عدم شناخت نسبت به تاریخ و واقعیت روز دنیاست. در این بخش، به موضوع آزادی و مردم سالاری در دوران پهلوی و ضعف آن نسبت به دوران جمهوری اسلامی میپردازیم:
آزادی و مردم سالاری در دوران پهلوی
انتخابات و مشارکت
بررسی وضعیت انتخابات در دوران پهلوی اول و دوم، حاوی نکات ارزشمند و عبرت آموزی در زمینه انتخابات و مردم سالاری است. مرور خاطرات درباریان و گزارشهایی که آنها خود از وضعیت انتخاب نمایندگان بیان میکنند، نشانه واضحی از وضعیت حاکم بر کشور در آن دوران است. محمدرضا شاه در کتاب پاسخ به تاریخ که پس از فرار از ایران نوشته است، درباره عدم سلامت در انتخابات آن دوران مینویسد: انگلیسیها این امر را کاملاً عادی و طبیعی میدانستند که انتخابات در ایران مطابق نظر و خواسته های خودشان صورت بگیرد. در زمان جنگ [جهانی دوم] انتخابات ایران به این صورت انجام میگرفت که مثلاً صبح، مستشار سفارت انگلیس با لیستی حاوی هشتاد نامزد نمایندگی مجلس به دیدار نخست وزیر می رفت و بعد از ظهر همان روز، کاردار سفارت شوروی نام دوازده نفر از نمایندگان مورد نظر خود را به نخست وزیر میداد! این وضعیت، تنها محدود به دوران جنگ جهانی و اشغال ایران نبود و پس از اتمام جنگ نیز در طول دوران پهلوی بر کشور حاکم بوده است. اسدالله عَلَم نخست وزیر و یکی از بانفوذترین افراد در دوران پهلوی، بارها از نبود آزادی انتخابات، بی ارزش بودن حقوق سیاسی مردم و مداخلات گسترده بیگانگان، دربار و دولت در انتخابات سخن به میان آورده است. وی آنگونه که مدعی است، بارها در این باره با خود شاه نیز صحبت کرده است:
چهارشنبه، ۱۹ آذر ۱۳۴۸؛ شاهنشاه فرمودند: عجیب است که هرکدام به مقامی میرسند، همه دوستان و هم قدمان را هم فراموش میکنند که هیچ، میل دارند تمام کارهایشان را به وسیله زورگویی و مثلاً دستگاههای امنیتی از پیش ببرند. بعد فرمودند: نمیدانم این مردم کِی تربیت خواهند شد و چطور میتوان آن ها را تربیت کرد. من جسارت کردم و عرض کردم: متأسفانه در راه آن هم نیستیم؛ زیرا اولین قدم در راه تربیت اجتماعی، احترام گذاشتن به حقوق دیگر مردم است و ما در جهت اینکه این اولین قدم را برداریم، نیستیم. فرمودند: چطور؟ عرض کردم: هیئت حاکمه در درجه اول باید متوجه این امر باشد تا کم کم مردم عادت بکنند. هیئت حاکمه که در زیر سایه قدرت اعلی حضرت مصون از هرگونه انتقادی است. تکلیف احزاب و مجلسین هم که معلوم است. عده ای از مردم به این حزب و عده ای دیگر به آن حزب رفته اند و کشور را هم بین خودشان تقسیم کرده اند. وکلای آنها هم میدانند به جای فکر آرای مردم، باید مسئولین حزب را … مالی کنند. دیگر مردم چه معنی دارند؟ فرماندار و استاندار هم که حزبی هستند، دستور حزب را اجرا میکنند. چه کار دارند به آرای مردم؟! این است که وکیل هم کار ندارد به آرای مردم. مردم هم به او کار ندارند و در نتیجه، بین مردم یک نوع Indifference[بی اعتنایی] به وجود آمده است و روز به روز بیشتر میشود. من کار ندارم که برای پیشرفت مردم کشور واقعا این رویه لازم بود؛ ولی حالا که کارها روی غلتک خودش است، چرا اجازه نمیفرمایید انتخابات واقعاً متکی بر آرای مردم باشد؟ گور پدر این حزب یا آن حزب. انتخابات شهرداری ها آزاد باشد. انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی آزاد انجام بشود. آن دوره شرب الیهود که اینها واقعاً بتوانند به اساس مملکت صدمه بزنند که زیر سایه شما از بین رفت. لااقل [دستگاههای دولتی یاد میگیرند] که دیگران هم حق دارند کم کم در جامعه پیدا بشوند؛ والا حالا چنان که سابقاً ادیب الممالک از روی کمال دل سوختگی گفته است اخلاق ایرانی این است: عاجز و مسکین هر چه ظالم و بدخواه / ظالم و بدخواه هرچه عاجز و مسکین.
علم در جای دیگری با صراحت بیشتر از بی اعتنایی به حقوق مردم و بی محتوایی انتخابات سخن گفته است:
شنبه، ۱۷ شهریور ۱۳۵۲: دولت خود را در پناه این مرد بزرگ قرار میدهد و طرز رفتاری که با مردم دارد، مثل دولتِ غالب به مردم کشور مغلوب است؛ بی اعتنا و گاهی هم Aggressive[خشونت آمیز]. انتخابات را که مداخله میکند و انگشت میبرد. انگشت که چه عرض کنم؟ به مردم حقنه میکند؛ حتی انتخابات ده و شهر را. برای مردم و برای علاقه مردم چیزی باقی نمیماند. همه بی تفاوت میشوند.
جالب این که حتی در یادداشت های سال ۱۳۵۴، علم که مدعی است وضعیت برگزاری انتخابات بهتر از گذشته شده است و انتخابات با آزادی نسبی برگزار می شود، ناگهان به مواردی اشاره شده که نقض این گونه ادعاها را آشکار میسازد:
جمعه، ۱۵ فروردین ۱۳۵۴: مطلبی نخست وزیر، امیرعباس هویدا، در کیش به من گفت که خیلی جالب بود و فهمیدم عنوان رشوه را دارد. آن، این بود که گفت هرکسی را از هرجا بخواهی، من وکیل خواهم کرد! هرکس باشد، هیچ فکر نکن. به من بگو تمام میکنم. او در جای دیگر، شدت ناراحتی خود را از وضعیت انتخابات فرمایشی و فساد طبقه حاکم بیان می کند:
سه شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۵۴: … بر پدر این انتخابات لعنت که پیش و بعد از آن دردسر دارد. حالا سناتورهای شکست خورده سر وقت میآیند. میخواهند انتصابی شوند. کلا سی نفر سناتور [انتصابی] داریم که همه سرجای خودشان هستند، جز امیرحسین خزیمه علم که در خراسان بود و حسب الامر همایونی دنبال انتخابی کرمان رفت و خوشبختانه موفق شد و یک انتصابی شیراز هم مرحوم علیقلی هدایت که فوت کرده است. همین دو جای خالی هست و علاوه بر شکست خوردگان این دوره (سی نفر) در انتخابات 900 نفر داوطلب دیگر و این نهصد نفر همگی جای این دو نفر را میخواهند؛ البته بعضیها میخواهند که یک عده را ما کنار بگذاریم و آنها را جای آنها بگذاریم و عجب این است که لیست هایی با ذکر دلایلی که اینها چقدر بد و پدرسوخته هستند و باید کنار بروند، خیلی خیلی محرمانه به ما می دهند. واقعا قشر بالای جامعه ما افسدالناس هستند!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.