بنازم «صابنات» و مردم از عشق لبریزش بنازم فصل زیبای بهاران دل انگیزش
بنازم «صابنات» و مردم از عشق لبریزش
بنازم فصل زیبای بهاران دل انگیزش
ز قله صبح می آید به پائین آفتاب ، اما ـ
برای اینکه بوسد با ارادت خاک زر خیزش
برای میهمان فرش ادب می گسترد اینجا ـ
به شور و شوق مانند بهاران ، باغ پائیزش
اسیر خشکسالی هست اما شُکر می گوید
ـ همیشه آسمان را با وجود رزق ناچیزش
به هر جا شُهره گشته با زنانِ با حجابِ خود
به هر جا شُهره با مردان پرکار سحرخیزش
اداراتش مدیر غیر بومی بیشتر دارد
که این یعنی به مهمان داده با بخشندگی میزش
ببین مهر و وفایش را که حتی لانه می سازد
پرنده روی دستان مترسکهای جالیزش
نه تنها خود درخت ریشه دار عمق تاریخ است
که هست اینگونه در تاریخ ، «ایج» و «خیر» و «رونیزش»
چنان نان حلال از سنگ می آرد سر سفره
که از هر نوع رزق شبهه ناکی هست پرهیزش
ببین پیرمرادش را که سر در آسمان دارد
و هست از هر طرف گلهای لاله گردن آویزش
نه تنها گوهر انجیر خود تا مرکز استان
که برده خارج از کشور پس از تهران و تبریزش
ببین تالاب خشک و شور بختِ بختگانش را
که دامن می رسد از خیر تا آنسوی نی ریزش
و اینک تشنگی را می زند فریاد و می دوزد
به سمت ابرها هر دم نگاه حسرت آمیزش
نجف یا شهر قرآنی … چه فرقی می کند وقتی
بسی فقر است پنهان پشت القاب دلاویزش
به زیر جامۀ خوش رنگ و روی خود نهان دارد
هزاران زخم روی پیکر از شلاق تبعیضش
همیشه از قطار توسعه جا مانده زیرا که
گرفته دامنش را خار غم با خنجر تیزش
کسی دردش نمی داند ،کسی حالش نمی پرسد
نمی بیند کسی با غصه و غربت گلاویزش
بنازم افتخارات بزرگش را که در نقشه
نهان کرده است مظلومانه زیر جُثّۀ ریزش
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
بسیار زیبا
درود بر استاد شجعان عزیز
عالی
👏🌷🌷🌷